سلام روزگار.... (ازدست عزیزان چه بگویم گله ای....)
| ||
|
شبهی چند شب است افت جانم شده است اول نام کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در بی انکار من است یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگی اش میتوان یک شبه بی برد به دل دادگی اش
اه این خواب گرانسنگ سبکبار شده بر سر روح من افتاده و اوار شده
در من انگار کسی در بی انکار من است یک نفر مثل مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر سبز چنان سبز که از سرسبزیش میتوان بل زد از احساس خدا در دل خویش
رعشه ای چند شب است افت جانم شده است اول نام کسی ورد زبانم شده است
ای ابیرنگ تر از اینه یک لحظه بایست راستی این شبه هر شبه تصویر تونیست
اگر این حادثه هرشبه تصویر تونیست بس چرا رنگ تو و اینه اینقدر یکیست
حتم دارم که تویی ان شبه اینه بوش عاشقی جر قشنگیست به انکار مکوش
اری ان سایه که هر شب افت جانم شده است ان الفبا که همه ورد زبانم شده است
اینک از بشت دل اینه بیدا شده است و تماشا گه این خیل تماشا شده است
ان الفبای دبستانی دلخواه تویی عشق من ان شبه شاد شبانگاه تویی . نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: شعر، ، برچسبها: |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |